پارت۱۳[عشق یهویی]
نصف شب بود به خانم می هی که خانم مسنی بود خیلی وقت بود که توی عمارت کار میکرد
جونکوک:خانم می هی
می هی: بله پسرم
جونکوک: به خدمتکار ها بگو تا ۵ دقیقه دیگه اینجا جمع شده باشند
می هی: چشم پسرم
بعد از ۵ دقیقه همه ی خدمتکار ها جمع شدن همه فهمیده بودن برای چی جمع شدن
همه داشتن میگفتن کاش منو انتخاب کنه
جونکوک پنج تا دختر رو انتخاب کرد و به اتاق تهیونگ راهنمایی شون میکرد
یکی از خدمتکار ها گفت
دختر: اغای جئون چطوری صداتون کنم
جونکوک:بنظرت ددی خوبه؟( نیش خند)
دختر: با کمال میل میشه من امشب بدن مو رو در اختیار شما قرار بدم؟
جونکوک: اوکی به تهیونگ میگم تو رو انتخاب نکنه
دختر لبش رو گاز گرفت و یه نیش خند زد
جونکوک: فعلا نمیخوام بلند بشه بریم تو اتاق بعد... (نیش خند) تهیونگ
تهیونگ:اوردیشون؟
جونکوک:اره فقط
تهیونگ: فقط چی
جونکوک: این یکی رو برا خودم اتخواب کردم
تهیونگ: اوکی منم این رو انتخاب میکنم
جونکوک: باشه روبه دخترا گفت شما برید اتاق یونگی
دخترا: چشم
یونگی رفتم سمت اتاق ا/ت که بهش بگم امروز دکتر در مورد چه چیز هایی گفت در اتاق رو باز کردم
ویو تهیونگ
تهیونگ: بیا نزدیک تر دختره اومد نزدیک اسمت چیه
دختره:جناب
تهیونگ: خوبه جنا انداختمش رو تخت بی مقدمه شروع کردم
به کندن لباس هاش رو در اوردم و اونم لباس های منو
دیک مو تنظیم کردم و وارد عضوش کردم ناله کوچیکی کرد و لبش رو گذاشت روی لبم
جناب : ددی تند تر
تهیونگ: اوکی ( نیش خند)
اینقدر تند تند تلمبه میزدم ککه ناله های تبدیل به جیغ زدن تبدیل کشیدن شده بود
تهیونگ:عصبی شدم و گفتم اگه جیغ بزنی تندتر میگویم
جناب: ا..اوکی
ویو ا/ت
ا/ت:از وقتی اومدی ساکتی میدونم میخوای یه چیزی بگی خب زود باش بگو
یونگی: باشمیگم ولی قول بده خونسردی خودتو حفظ کنی
ا/ت:اوکی بگو
یونگی: امروز وقتی دکتر بودیم دکتر بهم گفت که با زربه هوایی به رحمت وارد شده احتمال داره در آینده فقط ۲۰ درصد مادر بشی
ا/ت: میدونستی شوخی خوبی نیست؟
یونگی: جدی گفتم
ا/ت:من از بچگی آرزوی مادر شدن رو داشتم
یک دفعه یه داد خیلی بلند کشیدم و گریه هام شروع شد کنترل مو از دست دادم و هرچی دمه دستم رو شکست
یونگی: یعنی واقعا اینقدر ناراحت شده ؟
ا/ت: افتادم زمین خوره های شیشه روی زمین بود و پاهام بریده شد و اشک هام بند نمی اومد
تهیونگ: صدای شکستن وسایل میومو و جیغ و داد های بلند دیکم رو از عضوش جدا کردم و لباس هامو پوشیدم به سمت در اتاق رفتم و در رو باز کردم......
۲۰ تا لایک
۵ تا کامنت
عاشق اونم حمایت یادتون نره 🌼🤍
جونکوک:خانم می هی
می هی: بله پسرم
جونکوک: به خدمتکار ها بگو تا ۵ دقیقه دیگه اینجا جمع شده باشند
می هی: چشم پسرم
بعد از ۵ دقیقه همه ی خدمتکار ها جمع شدن همه فهمیده بودن برای چی جمع شدن
همه داشتن میگفتن کاش منو انتخاب کنه
جونکوک پنج تا دختر رو انتخاب کرد و به اتاق تهیونگ راهنمایی شون میکرد
یکی از خدمتکار ها گفت
دختر: اغای جئون چطوری صداتون کنم
جونکوک:بنظرت ددی خوبه؟( نیش خند)
دختر: با کمال میل میشه من امشب بدن مو رو در اختیار شما قرار بدم؟
جونکوک: اوکی به تهیونگ میگم تو رو انتخاب نکنه
دختر لبش رو گاز گرفت و یه نیش خند زد
جونکوک: فعلا نمیخوام بلند بشه بریم تو اتاق بعد... (نیش خند) تهیونگ
تهیونگ:اوردیشون؟
جونکوک:اره فقط
تهیونگ: فقط چی
جونکوک: این یکی رو برا خودم اتخواب کردم
تهیونگ: اوکی منم این رو انتخاب میکنم
جونکوک: باشه روبه دخترا گفت شما برید اتاق یونگی
دخترا: چشم
یونگی رفتم سمت اتاق ا/ت که بهش بگم امروز دکتر در مورد چه چیز هایی گفت در اتاق رو باز کردم
ویو تهیونگ
تهیونگ: بیا نزدیک تر دختره اومد نزدیک اسمت چیه
دختره:جناب
تهیونگ: خوبه جنا انداختمش رو تخت بی مقدمه شروع کردم
به کندن لباس هاش رو در اوردم و اونم لباس های منو
دیک مو تنظیم کردم و وارد عضوش کردم ناله کوچیکی کرد و لبش رو گذاشت روی لبم
جناب : ددی تند تر
تهیونگ: اوکی ( نیش خند)
اینقدر تند تند تلمبه میزدم ککه ناله های تبدیل به جیغ زدن تبدیل کشیدن شده بود
تهیونگ:عصبی شدم و گفتم اگه جیغ بزنی تندتر میگویم
جناب: ا..اوکی
ویو ا/ت
ا/ت:از وقتی اومدی ساکتی میدونم میخوای یه چیزی بگی خب زود باش بگو
یونگی: باشمیگم ولی قول بده خونسردی خودتو حفظ کنی
ا/ت:اوکی بگو
یونگی: امروز وقتی دکتر بودیم دکتر بهم گفت که با زربه هوایی به رحمت وارد شده احتمال داره در آینده فقط ۲۰ درصد مادر بشی
ا/ت: میدونستی شوخی خوبی نیست؟
یونگی: جدی گفتم
ا/ت:من از بچگی آرزوی مادر شدن رو داشتم
یک دفعه یه داد خیلی بلند کشیدم و گریه هام شروع شد کنترل مو از دست دادم و هرچی دمه دستم رو شکست
یونگی: یعنی واقعا اینقدر ناراحت شده ؟
ا/ت: افتادم زمین خوره های شیشه روی زمین بود و پاهام بریده شد و اشک هام بند نمی اومد
تهیونگ: صدای شکستن وسایل میومو و جیغ و داد های بلند دیکم رو از عضوش جدا کردم و لباس هامو پوشیدم به سمت در اتاق رفتم و در رو باز کردم......
۲۰ تا لایک
۵ تا کامنت
عاشق اونم حمایت یادتون نره 🌼🤍
۳۳.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.